در اینجا، سنت پیشا شهری شدن نه در یک شکل رویکرد فلسفی به ذات هنر، بلکه در تلقی یونانی از آن که همان تخنه «tekhne» باشد نمود مییابد؛ یعنی فقط به شکل یک صناعت، یک امر عینیت یافته زیبایی شناسانه یا تماما تجسد یافته معنا مییابد.
بنابراین هنر شهری در اشکال گستردهای از خود به نحوی آشکارا از فلسفی اندیشی در باب «سنت هنری» عدول میکند، چرا که شکل ایجابی و رخ عیان کرده آن از «فلسفه هنر» تا حد زیادی بیبهره است و فقط در مقام یک امر حدوث یافته که میکوشد«عینیتی نو» باشد، خود را عرضه میکند. این امر به ما میگوید هنر شهری بیشتر میکوشد، امری اجتماعی در ساحت «سبک زندگی شهری» باشد و بکوشد شکلی نو را عرضه کند تا شهرنشین خود را در فضای نو حس کند.
انبوه نمادهای شهری در دوران متاخر در غرب یا حتی شکل غالب طراحی شهری در روزگار ما میگوید که «هنر شهری» فقط میخواهد «نو» باشد و در این نو شدن تنها به اعراض از سنت میاندیشد.
این امر البته به فضای معنایی مدرنیتههایی که در تعارض با سنتها رخ نمایاندهاند برمیگردد؛ این مدرنیتهها از آنجا که مدام در حال تطور معنایی و ذهنی هستند، ذاتیات مشخصی را برای خویش برنمیشمردند تا یک شکل تعین یافته هنری در وجه ازلی- ابدی از خود به فضای عمومی شهر،عرضه کند. بدینسان، هنر شهری – در شکل غالب خود- هنری است عمیقا غیرفلسفی .
2 - در یک سوگیری نظری دیگر، میتوان به وجه دیگری از هنر شهری پرداخت. هنر شهری میکوشد بنا به هستیای اجتماعی که از آن نضج گرفته، مدام به سرمایههای اجتماعی معاصر با خویش ارجاع دهد، این ارجاع بسته به ماهیت سرمایههای اجتماعی، تکوین و شکل میگیرد. در یک تفسیر وجود شناسانه، سرمایه اجتماعی شهری در دوران متاخر- در یک وجه کلی و غالب- در عدول از سنت معرفتی – زیستی، رخ عیان میکند.
بنابراین هنر شهری در عین حال که مجبور است به این عدول گردن نهد، مکلف است که آن را «دلپذیر» عرضه کند. اینجاست که تناقضات یک زیست مدرن آشکار میشود و آن عدول که شرحش رفت در تمامیت معنایی و حتی شکل عینیت یافته حادث شدنش، همیشه دلپذیر نیست.
این دلپذیر نبودن گاه در یک وجه اجتماعی عام و بعضا خاص و گاه با مطمح نظر داشتن «اخلاقیات» قابل توضیح است. هنر شهری امروز در غرب و حتی شرق وجهی اروتیک هم دارد. زیست شهری متاخر آکنده از اروتیزم لجام گسیختهای است که نمیتوان بر آن چشم پوشید. این اروتیزم، برای آنکه به هست بودن خود، صبغهای زیباییشناسانه! بدهد، ناگزیر از دست یازیدن به دامان هنر است، اینجاست که هنر به نقیض خود بدل میشود و از وجه دلپذیر بودن تهی میشود.
یک اثر هنری اروتیک حتی در چشم یک انسان بیقید، نمونهای آشکار از نقض هنجار است و هرگز نمیتواند در مقام یک اثر هنری والا خود را نشان دهد، این«والایش زدایی» از هنر از جمله تناقضات مهمی است که «هنر شهری» با آن دست به گریبان است. به قول یک فیلسوف، عدول از سنت همیشه نتایجی نیکو به بار نمیآورد.
3 - هنر شهری با مسئله «تمدن شهری» هم مواجه است. میدانیم که اساسا گزاره تمدن، واجد نوعی کلاسیک بودن و لاجرم سنتی بودن است. حال سبک زندگی شهری میخواهد، تمدنی جدید برپا کند که از وجوه کلاسیک خود تهی باشد، اینجاست که وجه دیگری از هنر شهری عیان میشود، در اینجا هنر شهری مجبور است برای «اصیل» نشان دادن تمدن جدید شروع به اختراع صور کلاسیکی کند که ما به ازای سنتی نداشته باشد!
یعنی هم نشانگر «گذشتهای» پرشکوه باشد و هم از این «گذشته»، «تاویلی سنتی» به دست ندهد، بنابراین، واضح است که چه چیزی حاصل میشود؛ ملغمهای از مدرنیتهای جدید و ایضا سنتی جدید. هنر شهری مجبور است که به خلق سنتی نو دست یازد؛ سنتی که نه تنها فلسفی نیست، بلکه در قامت یک امراجتماعی هم نمیتواند خود را عرضه کند.
بدیهیترین نتایج عملیای که برای آنچه در این وجیزه شرح دادیم، حاصل میشود، تقلیل صرف یک اثر هنری به «کالایی فرهنگی» است که تنها به درد خرید و فروش میخورد.
شهروند یا شهرنشین نگونبخت هم تنها با کالایی مواجه است که عطف به خصایص دیرین زیست متاخر شهری، نمیتوان آن را در موزهها یا سالن منزل جای داد، چرا که نه چشمنواز است و نه واجد خصلت تام یک اثر هنری. اینجاست که نوستالژی سنت برانگیخته میشود.